Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4199 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
think better of
<idiom>
U
رسیدگی دوباره به چیزی وتصمیمگیری بهتر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Do you have anything better?
U
آیا چیزی بهتر دارید؟
adjustment
U
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
adjustments
U
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
adjust
U
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusting
U
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusts
U
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
outselling
U
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsold
U
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsell
U
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsells
U
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
retracing
U
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
retraces
U
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
retraced
U
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
retrace
U
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
second thought
<idiom>
U
دوباره به چیزی فکر کردن
Could you repeat what you said, please?
U
میشود لطفا آن چیزی را که گفتید دوباره تکرار کنید؟
revived
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
to verify the accounts
رسیدگی به محاسبات کردن حساب ها را رسیدگی یا ممیزی کردن
reeducate
U
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
unregenerate
U
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerated
U
دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
reship
U
دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
regaining
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regains
U
دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
defferential assets
U
هیئت رسیدگی باختلافات هیئت رسیدگی به حسابها
loop
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
looped
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loops
U
تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
reopening
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens
U
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
all the better
U
چه بهتر
the more better the best
U
بهتر
better than
U
بهتر از
better
U
بهتر
so much the better for me
U
بهتر من
so much the better
U
چه بهتر
redintegrate
U
دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
preferably
U
بطور بهتر
meliorate
U
بهتر شدن
meliorative
U
بهتر شونده
The more the better .
U
هر چه بیشتر بهتر
to change to the better
U
بهتر شدن
the best of all
U
از همه بهتر
cote
U
بهتر بودن از
might as well
<idiom>
U
ترجیحا بهتر
modifies
U
بهتر کردن
modify
U
بهتر کردن
ameliorating
U
بهتر کردن
So much the better.
U
دیگه بهتر
modifying
U
بهتر کردن
ameliorated
U
بهتر کردن
on the mend
<idiom>
U
بهتر شدن
ameliorate
U
بهتر کردن
ameliorates
U
بهتر کردن
ameliorative
U
بهتر شونده
ameliorator
U
بهتر کننده
above rubies
U
بهتر از یاقوت
amelioration
U
بهتر شدن
outplay
U
بازی بهتر از حریف
to get back on one's feet
U
بهتر شدن
[از بیماری]
more the merrier
<idiom>
U
هرچی بیشتر بهتر
tea is preferable to water
U
چایی از اب بهتر است
the better plan is to
U
بهتر این است که .....
Just as well you didnt come .
U
همان بهتر که نیامدی
I feel it is appropriate ...
U
به نظر من بهتر است که ...
out act
U
بهتر انجام دادن از
An ounce of prevention is better than a pound of cure.
<proverb>
U
پیشگیری بهتر از درمانه.
enhancing
U
بهتر یا واضح تر کردن
enhanced
U
بهتر یا واضح تر کردن
enhance
U
بهتر یا واضح تر کردن
it would be preferble to
U
بهتر خواهد بود
it was no better
U
هیچ بهتر نبود
An ounce of prevention is worth a pound of cure.
[Benjamin Franklin]
<proverb>
U
پیشگیری بهتر از درمانه.
he works better
U
او بهتر کار میکند
ammunition modification
U
بهتر سازی مهمات
modification
U
بهتر کردن مدل
enhances
U
بهتر یا واضح تر کردن
An ounce of prevention is worth a pound of cure.
<proverb>
U
پیشگیری بهتر از درمانه.
amending
U
بهتر کردن بهبودی یافتن
amended
U
بهتر کردن بهبودی یافتن
amend
U
بهتر کردن بهبودی یافتن
rounding
U
ایجاد یک حرف با فاهر بهتر
This photo does not do you justice.
U
خودتان از عکستان بهتر هستید
ameliorates
U
بهتر شدن بهبودی یافتن
ameliorated
U
بهتر شدن بهبودی یافتن
It is better to know each others mind than to know each others language.
<proverb>
U
همدلى از همزبانى بهتر است .
Better late then never.
<proverb>
U
تاخیر بهتر از هرگز است .
surpass
U
بهتر بودن از تفوق جستن
ameliorate
U
بهتر شدن بهبودی یافتن
surpasses
U
بهتر بودن از تفوق جستن
surpassed
U
بهتر بودن از تفوق جستن
hardening and temper
U
بهتر کردن تشویه ی فولاد
to get back on one's feet
U
وضعیت خود را بهتر کردن
it peels better
U
بهتر پوست ان کنده میشود
i should p stay at home
U
بهتر است در خانه بمانم
i know you better than he
U
من شما را بهتر میشناسم تااو
rounding
U
ایجاد دید بهتر در گرافیک
ameliorating
U
بهتر شدن بهبودی یافتن
Better do it than wish it done.
<proverb>
U
شروع عمل بهتر از آرزوى انجام آن.
follow up
<idiom>
U
بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
She has known better days in her youth .
U
معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
hole job
U
شکست دادن حریف با شروع بهتر
I know best where my interests lie.
U
صلاح کارم را خودم بهتر می دانم
hole shot
U
شکست دادن حریف با شروع بهتر
you ought to know better
U
شما باید بهتر از این بدانید
outshoot
U
تعداد بیشتر و بهتر تیراندازی نسبت به حریف
Are you feeling any better?
U
آیا حال شما کمی بهتر است؟
He is the best physician as physicians go.
U
نسبت به سایر پزشکان از همه بهتر است
soil improvement
U
بهتر کردن جنس زمین برای بارگذاری
Do you have a room with a better view?
U
آیا اتاقی با چشم انداز بهتر دارید؟
Better late than never!
<proverb>
U
دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است!
Better late than never.
<proverb>
U
دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
go-getter
<idiom>
U
شخصی کار میکند برایبدست آوردن موقعیتی بهتر
carbonet hardness
U
درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
Better to go to bed supperless than to rise in debt.
<proverb>
U
گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
You're improving.
<idiom>
U
دارید بهتر می شوید
[در انجام کارتان]
[اصطلاح روزمره]
examination
U
رسیدگی
verification
U
رسیدگی
investigation
U
رسیدگی
handling
U
رسیدگی
considerations
U
رسیدگی
inquiry
U
رسیدگی
consideration
U
رسیدگی
investigations
U
رسیدگی
cassation
U
رسیدگی
conizance
U
حق رسیدگی
controlment
U
رسیدگی
ripeness
U
رسیدگی
probe
U
رسیدگی
probed
U
رسیدگی
probes
U
رسیدگی
puberty
U
رسیدگی
oyer
U
رسیدگی
inquiries
U
رسیدگی
attention
U
رسیدگی
auditing
U
رسیدگی
adjustments
U
رسیدگی
audits
U
رسیدگی
adjustment
U
رسیدگی
service
رسیدگی به
serviced
U
رسیدگی به
matureness
U
رسیدگی
attentions
U
رسیدگی
examinations
U
رسیدگی
audit
U
رسیدگی
audited
U
رسیدگی
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
quick kick
U
کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
sight window
U
بریدگی بالای کمان برای جاگرفتن تیر و دادن دید بهتر
scope
U
دامنه رسیدگی
examined
U
با into رسیدگی کردن
to do for
U
رسیدگی کردن به
to see about
U
رسیدگی کردن
stock taking
U
رسیدگی به موجودی
claims handling
U
رسیدگی به شکایات
look into
U
رسیدگی کردن
attending
U
رسیدگی کردن
cassation
U
رسیدگی فرجامی
the investigation of accounts
U
رسیدگی بحساب
attend
U
رسیدگی کردن
examined
U
رسیدگی کردن
examine
U
با into رسیدگی کردن
auditor
U
مامور رسیدگی
mellowness
U
نرمی رسیدگی
examine
U
رسیدگی کردن
to look in to
U
رسیدگی کردن
investigation in the supreme court
U
رسیدگی فرجامی
attends
U
رسیدگی کردن
consider
U
رسیدگی کردن
considers
U
رسیدگی کردن
tries
U
رسیدگی کردن
try
U
رسیدگی کردن
examines
U
با into رسیدگی کردن
examines
U
رسیدگی کردن
investigate
U
رسیدگی کردن
investigated
U
رسیدگی کردن
examination
U
رسیدگی معاینه
investigates
U
رسیدگی کردن
court of iquiry
U
دادگاه رسیدگی
deal with
U
رسیدگی کردن
investigable
U
قابل رسیدگی
examining
U
رسیدگی کردن
investigating
U
رسیدگی کردن
examining
U
با into رسیدگی کردن
go into
U
رسیدگی کردن
verified
U
رسیدگی کردن
audits
U
رسیدگی کردن
audits
U
بازرسی رسیدگی
investigators
U
رسیدگی کننده
attendance
U
رسیدگی تیمار
attendances
U
رسیدگی تیمار
revisions
U
رسیدگی ثانوی
Recent search history
Forum search
2
New Format
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1
چیزی که عوض داره گله نداره
1
confinement factor
1
She ferreted in her handbag and found nothing.
2
از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
2
از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
1
دست بردن در چیزی - dast bordan dar chizi
1
The only thing standing between you and your goal is the bullshit story you keep telling
2
مفعول
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com